نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





من مرده ام...

من مرده‌ام ، نشان كه زمان ايستاده است

                                                             و قلب من كه از ضربان ايستاده است

مانيتور كنار جسد را نگاه كن

                                                              يك خط سبز از نوسان ايستاده است

چون لخته‌يی حقير نشان غمی بزرگ

                                                            در پيچ و تاب يك شريان ايستاده است



من روی تخت نيست ، من اين‌جاست زير سقف



                                                           چيزی شبيه روح و روان ايستاده است



شايد هنوز من بشود زنده‌گی كنم

                                                                روحم هنوز دل‌نگران ايستاده است



اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟



                                                         لعنت به بخت من كه زبان ايستاده است



اصلا نيامدند ببينند مرده‌ام



                                                                شوك الكتريكی‌شان ايستاده است



فرياد می‌زنم و به جايی نمی‌رسد



                                                                فريادهام توی دهان ايستاده است



اشك كسی به خاطر من در نيامده



                                                        جز اين سِرُم كه چكه‌كنان ايستاده است



شايد برای زل زدن‌ام گريه می‌كند

                                                        چون چشم‌هام در هيجان ايستاده است



ای وای دير شد بدن‌ام سرد روی تخت



                                                          تا سردخانه يك دو خزان ايستاده است



آقای روح! رسمی شد دادگاه‌تان



                                                                 حالا نكير و منكرتان ايستاده است



آقای روح! وقت خداحافظي رسيد



                                                        دست جسد به جای تكان ايستاده است



مرگ‌ام به رنگ دفتر شعرم غريب بود

                                                         راوی قلم به دست زمان ايستاده است:



يك روز زاده شد و حدودی غزل سرود



                                                         يادش هميشه در دل‌مان ايستاده است



يك اتفاق ساده و معمولی‌ست اين



                                                         يك قلب خسته از ضربان ايستاده است


[+] نوشته شده توسط فاطیما در 16:54 | |






به چه کسانی دوجنسی می گوییم؟


به فردی دو جنسه میگوئیم که در حالتی میان دو جنس مذکر ومؤنث متولد شده باشدوبطور کلی یا جزئی اندامهای تناسلی مردانه و زنانه داشته باشد.در اصطلاح لاتین به این افراد هرمافرودیت یا انترسکسوال می گویند .

پیدایش واژه Hermaphrodite
 
واژه hermaphrodite که به معنای موجود دو جنسه میباشد در اصل یونانی بوده است.


Aphrodite یکی از خدایان اسطوره ایی یونان و Hermes که مرکب از دو واژه


الهه های افسانه ایی یونان میباشد.


نکته جالب اینکه انسانهای دو جنسه خودشان را به عنوان موجودی با یک جنس قبول دارند.

آمار چه میگوید؟
 
آمار رسمی نشان میدهد که از هردو هزار کودک در امریکا؛ یک نفر دو جنسه به دنیا می آید.

چرا اطلاعات زیادی از این افراد در دست نیست؟
 


اگر واقعا از هر دوهزار نفر یک نفر دوجنسی هست آنگاه این افراد در کجا هستند؟ چرا از آنان


وزندگی شان اطلاعات بیشتری در دست نیست ؟ واقعیت اینست که این افراد در گیر مسائل شخصی که در اطرافشان اتفاق می افتد هستند . در واقع گروه نسبتا کوچکی از دو جنسی ها در جهان وجود دارند که تعداشان به طور منظم در حال افزایش است اما

اکثریت آنان در انزوای کامل بسر میبرند که دلایل اصلی این انزوا را می توان ترس وخجالت عنوان کرد . این افراد اکثرا از سوی خانواده ؛ اطرافیان وحتی جامعه طرد میشوند وبه همین دلیل تصمیم میگیرند زندگی در سکوت وخاموشی به دور از اینکه در معرض

عموم مردم باشند را ادامه دهند.البته تعدادی از این افراد سعی میکنند که با عمل های جراحی خود را از این حالت رها کرده وتبدیل به موجودی با یک جنسیت خاص شوند ولی بدلیل پیچدگی های این مسئله که از زمان شکل گیری جنین در رحم مادر تا تولد

اتفاق می افتد معمولا نتایج این عمل ها رضایت بخش نیست.

ایجاد رابطه با این افراد
 
آنها همانند ما به تمامی نیازهای روحی – روانی و عاطفی و احساسی احتیاج دارند . نکته ایی که در اینجا باید آن را مد نظر داشته باشیم این است که باید از نگاه کردن به این افراد به عنوان انسانهای عجیب وغریب و اشتباهات زیست شناسی اکیدا

خودداری کنیم. آنها در واقع مظهر طبیعی خلقت خداوند هستند واگر خداوند نمی خواست ؛ این افراد بدین شکل بدنیا نمی آمدند.

ادامه بحث...
 
هویت هر انسانی از چندین بخش تشکیل شده است؛هویت اجتماعی،٬ هویت قومی، ملی٬ سیاسی و .... هویت جنسی هم بخشی از هویت فرد است. مرکز اصلی بدن که تعریف انسان از هویت خود-از جمله هویت جنسی -را بر عهده دارد٬در مغز واقع شده است.
افراد ترانس سکشوال احساس میکنند که روان آنها در پیکری با جنسیت دیگری زندانی شده.


این تضاد درونی اغلب در سنین کودکی شروع شده و با افزایش سن بلوغ وقتی که پیکر آنها شروع به تکامل بیشتری کرده و مردانه تر و یا زنانه تر میشود بیشتر میشود.


ترانس سکشوالیته در وهله اول به هویت شخص مربوط میشود و نه چندان به جنسیت. البته شکی در آن نیست که این مسئله اثراتی بروی زندگی جنسی فرد به جای میگذارد.


احساس پریشانی و ترس درونی در بسیاری از ترانسها چنان شدید است و خود را چنان در بن بست احساس میکنند که بعضی از آنها تنها راه باقیمانده را اقدام به خودکشی میبینند.


ترانس هویت یک بیماری نیست, بلکه یک پدیده شناخته شده علمی است که دلائل متعددی میتواند داشته باشد.


انتخاب تغییر جنسیت "امری تفریحی نیست و هیچ انسانی لزومأ بر سر مزاح اقدام به این کار نمیکند".فرد یا ترانس هویت است و یا که نیست,او با این پدیده به دنیا میآید.


طبیعی است که فرد در مراحل اول شناخت ترانس هویتی خود و گذر از مرحله شناخت به مرحله قبول واقعیت حمل کردن ترانس هویتی در خود, غالبا سعی به تبدیل پوشش ظاهری و آرایشی خود به پوشش ظاهری جنسیت مورد آرزوی خود میکند و گاه با

آرایشهای غلیظ و در حد اغراق سعی به نشان دادن هویت اصلی خود میکند.


قابل توجه است که شدت این رفتار جوابگوی سنجش مناسبی برای بیان فشار درونی که فرد متحمل آن است نیست.


ترانس هویتی بیماری نیست ولی تحمل فشارهای شدید روانی,دردهای درونی, لمس درونی از هم پاشیده و قبول این واقعیت تلخ که در بدنی غریب گیر افتاده اند این پدیده را به شکلی از بیماری نزدیک می کند.


ترانس سکشوال فردی است که تناسب بین معادله ی بین آلت تناسلی و جنسیت خود را قبول ندارد و تضادی بین این دو می بیند. به زبان ساده تر٬آن بخش از مغز انسان ترانس سکشوال که به هویت جنسی مربوط می شود و آن را تبیین می کند٬در تضادی

کامل با ساختار فیزیکی بدن و شکل و شمایل آلت جنسی او قرار دارد.این تضاد به این گونه نیست که فرد خودش تصمیم بگیرد-یا فکر کند-که ترانس سکشوال است.و از جنبه ی روانی خیلی عمیق تر از این هاست.به عبارت دیگر٬یک ترانس سکشوال از جهت

 

نگاه به خود و به هویت و جنسیت خود٬براین باور است که فیزیک او (بدن٬،تن، و آلت تناسلی)با درونش(روح٬،جان و روان او)همخوانی ندارد.یک« ترانس سکشوال با ظاهر مردانه»بر این باور است که او وجوداً یک زن است٬اما «اشتباهی»در بدن یک مرد زاده

شده.و یک «ترانس سکشوال با ظاهر زنانه»هم فکر می کند که او روحاً و باطناً یک مرد است و اشتباهاً در یک جسم زنانه گنجانده شده است.فرد ترانس سکشوال از این دوگانگی درون و بیرون خود رنج می برد و می خواهد هر چه زودتر روان خود را از این

جسمی که به وی تعلق ندارد نجات دهد٬ پس با خوردن داروها و قرص های هورمونی سعی می کند جسم خود را به شکلی تغییر دهد که هر چه بیشتر با درونش همخونی داشته باشد.اما او زمانی به آزادی و رهایی کامل می رسد که با عمل جراحی تغییر

جنسیت بدهد و خود را از شر آلت تناسلی ای که با آن احساس بیگانگی می کند رهایی بخشد.چرا که تفاوت بین آلت جنسی فرد و جنسیت و هویت جنسی او ٬به یک تضاد عمیق ذهنی تبدیل می شود که از جهت روحی و روانی عواقب ناگواری بر او دارد.لذا

او می خواهد هر چه زودتر خود را از این گرفتاری و مخمصه نجات دهد.


چنین فردی معمولاً از همان سنین کودکی(پنج تا ده سالگی)متوجه اختلاف و تضاد گفته شده می شود٬اما به صورت گنگ و نامفهوم. و شاید در همان سنین کودکی٬صادقانه و براساس شناخت و درک خودش حرکات و اداها و رفتارهای آن جنسی را در پیش

بگیرد که از نظر ذهن و روان،٬خود را تعریف می کند٬(نه آنطور که ساختمان ظاهری بدنش نشان می دهد). اما والدین و یا اطرافیان آنرا نامناسب و حتی عجیب می بینند.مثلا اگر این کودک از نظر شکل آلت تناسلی پسر باشد٬به پوشیدن لباس دخترانه رو می

آورد(اگر خواهر نداشته باشد٬ به لباس مادر رو می آورد)والبته گاهی بعضی خانواده ها هم با یک شوخی از کنارآن می گذرند که «بچه» است و نمی فهمد.البته این را همین جا باید اضافه کنیم که برخلاف تصور رایج٬ ،هر کودکی که در سنین اولیه لباس جنس

مخالف می پوشد٬ حتما یک ترانس سکشوال یا همجنسگرا نخواهد شد.

همه را با هم قاتی نکنید!!!
 
کمتر کسی پیدا میشود که در طول عمرش دست کم یک مرد زن نما ندیده باشد. عکس العمل رایج مردم در مواجهه با این انسان ها غیر معمول، تعجب،نگاه های خیره وحتی لبخند های معنی دار است.


بسیاری از ما این افراد را با همجنس بازها اشتباه میگیرم. در حالی که ترانس سکشوالیته یک اختلال کاملا متفاوت است. هرما فردویت ها افرادی هستند که با اعضای جنسی مبهم به دنیا آمده اند. آن ها تا زمانی که تحت عمل جراحی قرار نگیرند نه زن به

حساب می آیند، نه مرد. هم جنس بازها نیز هم از گرایش غیر طبیعی به همجنس خود رنج می برنداما آن ها از لحاظ هویت جنسی مشکلی ندارند. مثلا یک مرد همجنس باز خودش را مرد میداند در صورتی که یک ترانس سکشوال با وجود اینکه با اندام ها و

کروموزم های جنسی و کامل بی نقص یک مرد یا یک زن به دنیا می آید،از لحاظ روانی وذهنی، خودش را متعلق به جنس مخالف میداند. به قول پرفسور بهرام میر جلالی ، این اختلال هویت جنسی نیست، بلکه واژگونی هویت جنسی است. چون میان جسم

و روان این بیماران اختلال صدرصد وجود دارد به علاوه افراد دیگری هم هستند که اختلال هویت جنسی دارند اما ترانس سکشوال نیستند.

یک ترانس سکشوال، همجنسگرا نیست
 
به این دلیل که فرضاً یک پسر/مرد ترانس سکشوال چون روحاً و جاناً و طبیعتاً خود را یک زن می داند و بدن پسرانه/مردانه ی خود را به رسمیت نمی شناسد٬،تمایل جنسی به یک مرد را هم دال بر همجنسگرا بودن خود نمی داند٬بلکه بالعکس؛می گوید من

زنی هستم که به جنس مخالف خودم(مرد) گرایش دارم٬ هرچند که روح و جانم در یک بدن اشتباهی گرفتار آمده باشد. آنچه که یک ترانس سکشوال می خواهد این است که تناسب فیزیکی بدن و آلت تناسلی خودش با روان و احساس و جان درونش یکی

شود٬ و بعد از عمل جراحی٬ می خواهد با یک نفراز جنس مخالف ازدواج نماید. یعنی اگردختر ترانس سکشوال بوده ٬بعد از تغییر جنسیت و مرد شدن با یک زن ازدواج می کند و یک پسر ترانس سکشوال بالعکس.


تضادی که فرد ترانس سکشوال از همان دوران کودکی مابین ماهیت درونی و بیرونی (ظاهر و باطن) خود حس می کند٬درد و رنج٬ تنهایی و انزوا٬ و فشار زیادی به او تحمیل می کند٬ و او گیج و منگ از این قائله٬ نه تنها نمی داند چرا باید وضع این گونه باشد٬

بلکه ناآگاهی اطرافیان٬ شماتت٬ تحقیر٬ سرزنش و سرکوفت های خانواده و اطرافیان هم مزید بر علت می شود و بر رنج او می افزاید. و متأسفانه همین مشکلات در نهایت بسیاری از ترانس سکشوال ها را در همان سنین جوانی به سمت خودکشی می

کشاند٬ چرا که قادر نیست یکبار برای همیشه به این تضاد و تناقض ظاهری و باطنی خود پایان دهد.
افراد ترانس به وفور با کمک روانپزشک سعی و آزمایش کرده اند که ساختار بیولوژیکی بدن خود را دوست بدارند و بپذیرند ولی این گونه آزمایشها همیشه با نتیجه منفی روبرو شده و در بعضی موارد حتی به خودکشی خاتمه پیدا کرده.در اغلب موارد تنها راه

برای ترانس هویت انجام سلسله ای از معالجات روانی, هورمونی و عملهای جراحی به منظور تغییر جنسیت قرار دارد.که بدین ترتیب پیکر او با هویت او تطابق پیدا کند.


هر چند که این معالجات به ندرت نتیجه صد در صد را به همراه میاورد ولی از این طریق کمکهای زیادی میتواند به او شود و در اغلب موارد او خوشبخت تر زندگی میکند.

چگونه یک انسان دو جنسی به دنیا می آید؟
 
برای پزشکان و روانشناسان پدیدده ترانس سکشوالیته همیشه مورد معما بوده است.اجازه بدهید برای درک و فهم بهتر این پدیده نگاهی دقیقتر به عوامل احتمالی که موجب این پدیده میشوند بپردازیم.


در این مورد تئوریهای مختلفی مورد بحث قرار داده شده که در زیر به آنها میپردازیم.

تئوری تولد بی سکشوالیته:
 
این تئوری بر این تصور است که جنسیت فرد از بدو تولد مشخص نیست و این فرهنگ است که ما را مجبور به ایفای رل یک جنسیت مشخص میکند.بر اساس جمله معروف سیمون دبورا: (on ne nait pas fame,on le devient) فرد زن متولد نمیشود, بلکه به زن

تبدیل میشود. بر اساس این تئوری ترانسها افرادی هستند که جنسیت دوگانه را از بدو تولد در خود حفظ کرده اند.


در دنیای امروز این تئوری تا حد زیادی مردود به شمار میآید. نه تنها حقایق بیولوژیکی متعددی در مقابله با آن قرار دارند,بلکه بسیاری از ترانسها آن را نیز رد میکنند.آنها خود را نامشخص احساس نمیکنند بلکه به قوت میتوان گفت که خود را حتی زن تر از یک

زن و یا مرد تر از یک مرد معمولی تصور میکنند. مشکل آنها خارج از این مسئله است و آن اینکه پوشش بدن آنها با فهم شجصیتی که از خود دارند تطابق ندارد.

تئوری نقص تربیتی:
 
پدر همیشه آرزوی داشتن فرزند پسری را داشته و به این دلیل دختر خود را "مردانه" تعلیم و تربیت میکند و یا بر عکس.

تئوری مبارزه فرهنگی:
 
بر طبق این تئوری بعضی از خانمها به دلیل رهائی از تبعیض جنسیتی به عمد هویتی مردانه برای خود انتخاب میکنند.به عنوان نمونه ای معروف میتوانیم از ژاندارک یاد کنیم.

تئوری جنسیت پیکری:
 
رشد و تکامل دستگاههای تناسلی مردانه و زنانه از طریق کنترل هورمونها و به همچنین مراکز مربوطه در مغز انجام میگیرد که در نتیجه آن احساس جنسیتی ما با شکل ساختاری پیکر ما همسوی و یگانگی پیدا میکند.اگر در دوران جنینی در این مکانیسم

اشتباهی بوجود بیاید, پیدایش نقصهای ژنتیکی مختلفی را میتوان احتمال داد.


اگر مادر در دوران بارداری تحت تأثیر محیط استرس قرار داشته باشد میتواند یکی از عوامل نقص کار مکانیسم هورمونی در جنین باشد.


تکامل دستگاههای تناسلی مردانه یک کودک دارای X_Y کروموزوم ناقص صورت میگیرد یا اینکه زمان تولد کودک دارای هر دو نوع ارگانهای تناسلی مردانه و زنانه میباشد و یا تکامل بدنی مردانه است ولی مغز عمل و عکس العمل زنانه احساس میکند.


روند این پدیده ها میتوانند دلیلی برای بوجود آمدن ترانس سکشوالیته باشد.

تئوری جنسیت اجتماعی
 
بر طبق این نظریه پایه های اولیه جنسیت توسط تکامل مغزی در دوران جنینی مشخص میشود لذا عامل تربیت اجتماعی تصمیم گیرنده اصلی نوع جنسیت به شمار میرود.طبق این تئوری اجتماع اطراف نقش بسیار مهمی در شکل گیری و تکامل رفتارهای

کودک و همسوئی آنها با هویت جنسی او دارد.حال اگر مغز تحت تأثیر هورمونهای اشتباه در دوران جنینی قرار گیرد کودک هویتی خلاف ساخت پیکریش پیدا میکند.کودک بر خلاف مخالفتهای والدین علاقه به بازی کردن با اسباب بازیها و پوشیدن لباسهای

جنس مخالف خود نشان میدهد و رفتارهای او تشابه بیشتر به رفتارهای جنس مقابل پیدا میکند.


هارتموت بوزینسکی متحقق از دانشگاه شهر کیل در آلمان چندی پیش تمام تئوریهای گفته شده را بر روی ترانس سکشوالهای مرد و زن که هنوز اقدام به هیچ گونه معالجه ای نکرده بودند تست کرد.


او در این روند متوجه شد که عامل نقص تربیت بیشتر از عاملهای دیگر دیده میشود با وجود این مسئله همچنین ترانس سکشوالهای زیادی هم دیده میشوند که تحت تأثیر این عامل نبوده اند.


به همچنین بوزینسکی در 83% از افراد ترانس زن به مرد افزایش بالای هورمونهای مردانه را مشاهده کرد.البته باز اینجا این سؤال مطرح میشود که پس چگونه 17% باقی مانده که افزایش هورمون مردانه نداشتند ترانس شدند.


قابل توجه است که در 33% زنهای معمولی و غیر ترانس هم افزایش هورمونهای مردانه دیده میشود, چگونه است که این زنها نیازی به تغییر جنسیت در خود نمی بینند! آیا دلیل پدیده ترانس سکشوالیسم بیشتر در فرم تربیتی است ؟


به قوه تعداد بسیاری از افراد ترانس مورد تست قرار گرفته، بدون پدر، رشد کرده بودند و خیلی از آنها به یاد میآوردند که مجبور به انجام بازیهای کودکانه ای از طرف مادرشان می شدند که مغایرت با نوع جنسیت بیولوژیک آنها داشته.اگر این عامل را عامل اصلی

پدیده ترانس سکشوالیسم بدانیم باز این سؤال پیش میآید که چرا تمام کودکانی که تحت تأثیر نقص تربیتی قرار میگیرند ترانس سکشوال نمیشوند ؟از آن گذشته چگونه میتوان وجود ترانسهایی را توضیح داد که تحت تأثیر چنین عاملی نبودند و در یک خانواده

کاملا نرمال و متعادل بزرگ شده اند!
شاید وجود فقط یک عامل مشخص به تنهای موجب ایجاد پدیده تغییر جنسیت در تمام افراد ترانس نیست بلکه عاملهای متعددی میتوانند نقش بازی کنند.


شاید بهتر باشد که برای فهم و درک بیشتر این پدیده نظری به روند شکل گیری جنسیت یک فرد بیآندازیم.


ما همگی در مدرسه فرا گرفتیم که جنسیت فرد به طریق ژنتیکی مشخص میشود.نطفه زنانه حاوی کروموزومهای X هست در حالی که دو نوع نطفه مردانه وجود دارد.نطفه محتوی کروموزومهای X و نطفه محتوی کروموزومهای Y .بعد از عمل لقاح نطفه مردانه و

زنانه یا جنینی با کروموزومهای XX به وجود میآید که حاصل آن یک دختر میشود و یا اینکه جنینی با کروموزومهای XY که حاصل آن یک پسر میشود.اگر بدین ترتیب که گفته شد نوع جنسیت نمایان میشد ترانس سکشوالیته به وجود نمی آمد ولی واقعیت

اینست که روند شکل گیری جنسیت جنین بسیار پیچیده تر از روند ذکر شده است. نوع جنسیت به یک مرحله تکامل محدود نمی شود بلکه به حد اقل چهار مرحله.در مرحله تکامل جنسیت جنین ما فقط یک جنسیت مردانه و یا جنسیت زنانه نداریم بلکه چهار

جنسیت مردانه و چهار جنسیت زنانه داریم.

جنسیت هورمونی:
 
اطلاعات ژنتیکی ثبت شده روی کروموزومها در وهله اول مولد هورمونها هستند که در بدن به جریان می افتند و با حمل و انتقال اطلاعات گرفته شده روند شکل گیری و تکامل جنسیت را به جریان می اندازند.حال اگر کروموزوم مردانه Y فاقد اطلاعات لازمه باشد

اتوماتیک وار هورمونهای زنانه تولید میشود.بدین ترتیب جنسیت زنانه همیشه در وهله اول قرار میگیرد.جنسیت مردانه فقط زمانی شکل میگیرد که در کنار اطلاعات موجود زنانه X _کروموزوم اطلاعات لازمه مردانه Y_کروموزوم اضافه شود.


علاوه بر آن اگر در حین انتقال اطلاعات موجود بر روی Y _کروموزوم اشتباهی رخ دهد و فقط اطلاعات X_کروموزوم خوانده شود جنین تبدیل به دختر میشود با وجود داشتن کروموزوم مردانه XY و ژنتیک مردانه.


در صورت تکامل ژنتیکی بدون مانع در هر چهار مرحله و در صورت تثبیت بدون اشکال روند تکامل ژنتیکی در هر چهار مرحله کودک هویت خود را به راحتی و آشکار به عنوان زن و یا مرد احساس میکند.اما اگر در چهار مرحله طی شده باری جنسیت مردانه و باری

جنسیت زنانه انتخاب شده باشد نتیجه آن فرمی از ترانس سکسوالیته خواهد شد.


درمان هورمونی در ترانس سکشوال ها

آزمایش زندگی واقعی:
 
زمانی که درمان هورمونی آغاز میگردد و حتی قبل از شروع آن، لازم است فرد زندگی با مشخصات جنس مخالف را بطور واقعی و عملی تست کند. بدینصورت که برای زمان طولانی و تمام وقت، بایستی مطابق میل جنسی و جنسیت جدید خود لباس بپوشد

و نام جدید خود را انتخاب کند. قبل از انجام عمل جراحی غیرقابل برگشت لازم است این فرم زندگی جدید برای حداقل یک سال تمام وقت ادامه یابد و سپس تصمیم قطعی به جراحی گرفته شود.

بررسی کلینیکی:
 
شامل معاینه کامل فیزیکی و بررسی های آزمایشگاهی شامل مطالعلت بیوشیمیائی خون و هورمونی و کاریوتیپ و بررسی کروموزومی است.


تعین وضعیت وزن و فشارخون جهت مقایسه و پیگیری طی درمان هورمونی لازم است.

در درمان هومونی 2 هدف دنبال میگردد:


۱-مهار محور هیپوتالاموس، هیپوفیز به غدد جنسی که منجر به کاهش ترشح تستوسترون یا استرادیول میگردد. و در نتیجه علائم جنسی ثانویه که مربوط به جنسیت اولیه فرد است در حد امکان کاهش یابد.


به هرحال از بین رفتن کامل علائم جنسی اصلی فرد با درمان هورمونی به تنهائی امکانپذیر نیست. -۲ایجاد علائم جنسی مشخصه جنس جدید مورد نظر. رژیم درمانی شامل انواع استروژنها، پروژسترونها، و یا آندروژنهاست. که در مکاتب مختلف پزشکی

برنامه های متفاوتی ارائه شده است. و هنوز یک برنامه رژیم درمانی خاص بصورت واحد وجود ندارد.

هورمون درمانی در ترانس سکشوال های مذکر به مونث
 

آنتی آندروژن:
 
چندین گروه دارو جهت مهار آندروژن(هورمون جنسی مردانه)، و یا عمل آن وجود دارد و با مهار عملکرد آندروژنها باعث کاهش بافت عضلانی و مردانه میگردد.


برای این منظور در اروپا بیشتر سیپروترون استات مصرف میگردد. و همچنین از مهار کننده های آندروژنی غیر استروئیدی مثل فلوتامید میتوان استفاده کرد. این دارو علائم ظاهری مردانه را از بین میبرد ولی بطور ثانویه میزان تستوسترون را بالا میبرد.


داروی دیگر بدین منظور مهار کننده های محور هیپوتالاموس هیپوفیز است مثل دکاپپتیل که به مصرف ماهیانه قابل استفاده است.


همچنین درمان با فیناسترید1mg یا مینوکسیدیل جهت درمان طاسی و تبدیل فرم رویش موی مردانه به زنانه مصرف میگردد.


در بیماران ترانسکشوال غیر بالغ با مهار کننده های هیپوتالاموس ، تکمیل بلوغ را به تاخیر میاندازند تا در زمان درمان اصلی اقدام جهت تغییر جنسیت به شکل بهتری امکانپذیر باشد.

استروژنها:
 
استروژن ماده اصلی برای ایجاد علائم زنانه در بیماران مرد است که تمایل به زن شدن دارند.


در بیشتر مراکز از استروژن خوراکی استفاده میگردد. دوز بالاتر دارو تاثیری در سرعت ایجاد علائم زنانه ندارد. و فقط عوارض را بیشتر میکند.


درمان با استروژن موجب ایجاد سینه زنانه و تغییر تجمع بافت چربی به فرم زنانه، یعنی تجمع چربی در باسن و ران، نرمی پوست، کاهش موی بدن و کاهش یا توقف ریزش موی مردانه، کاهش باروری و کاهش نعوظ آلت خواهد شد.


حداکثر تغییر در علائم جنسی با 2 سال درمان ایجاد میگردد. و پس از آن تغییر بیشتری با درمان هورمونی صورت نمیگردد.


درمان هورمونی با استروژن و یا آنتی آندروژن باعث تغییر کیفیت صوت به فرم زنانه در مردان نمیگردد و جهت آن ممکن است لازم به ارجاع به مراکز اختصصاصی گفتار درمانی باشد.

پروژسترون:
 
گرچه اندیکاسیون و نیاز قطعی درمان با پروژسترون مشخص نشده است ولی در برخی از بیماران ترانس سکشوال مذکر به مونث دیده شده که درمان با پروژسترون، تمایلات جنس زنانه و رشد سینه ها را بهتر میکند.

درمان هورمونی در ترانس سکشوآل های مونث به مذکر
 
هدف از درمان هورمونی در بیماران نارضایتی جنسیتی مونث به مذکر ایجاد علائم مردانه شامل فرم بدن مردانه و قطع خونریزی قاعدگی و ایجاد شکل رویش موی مردانه (شامل فرم موی سر به فرم طاسی مردانه و رویش موی صورت و بدن است.


پایه درمان هورمونی در این بیماران، فراورده های تستوسترون میباشد که متداولترین، درمان با تستوسترون استراز به میزان 125-25۰ میلی گرم عضلانی هر 3-2 هفته است .


درمان جایگزین، داروهای خوراکی یا موضعی با جذب از طریق پوست است. اصول ، با درمان بیماران هیپوگنادیسم مشابه است.


با درمان آندروژنی تغییرات زیر بصورت پایدار ایجاد میگردد:


تغییر در طنین صوت به فرم مردانه پس از 10-6 هفته درمان.


۴-افزایش تمایلات جنسی.


۵-ایجاد آکنه.


۶-افزایش موی صورت و بدن .


۷-طاسی سر به فرم مردانه.


سایر تغییرات شامل افزایش قد در بالاتنه، افزایش وزن و تغییر رفتار در افزایش علاقه اجتماعی و جنسی، کاهش چربی ناحیه باسن است.


گاهی با این درمان خونریزی قاعدگی قطع نمیگردد و احتیاج به اضافه کردن داروهای پروژسترونی میباشد.


اگر درمان بصورت موضعی و از طریق جذب پوستی با هورمون صورت گیرد داروی پروژسترونی نیز تقریباْ همیشه لازم است.

هورمون درمانی بعد از عمل جراحی
 
برخی مراکز میزان داروهای استروژنی را پس از خارج کردن بیضه ها به نصف میزان قبل از جراحی کاهش میدهند و بقیه مراکز با همان دوز ادامه میدهند.


دلیل ادامه درمان با با استروژن پس از خارج کردن بیضه ها حفظ ظاهر زنانه و بهبود کیفیت استخوانی جهت جلوگیری از کاهش دانسیته استخوانی و (osteprosis) است.


پس از خارج کردن تخمدانها در زنان تغییر جنسیت یافته به مرد، بایستی درمان با آندروژن، جهت حفظ علائم ظاهری مردانه و جلوگیری از پوکی استخوان (osteprosis) ادامه یابد.


[+] نوشته شده توسط فاطیما در 11:52 | |






همه چیزدرمورددوجنسه ها

ترنس سکچوآل، دوجنسی، قسمت اول، گزارش
 

این گزارش ها حاصل چند ماه حضور من در بین افراد دوجنسی، هم جنس بازها و بیماران مبتلا به ایدز است.


رفتم زیر پوست شهر جایی که شاید قرار بود یک جورهایی به حاشیه های مهم تر از متن بپردازم.

اما این ماجراهایی است که گویا قراره گفته نشه چون مصلحت نیست! گلایه هایی که زیر نقاب رنگ خنده می گیره و حرف هایی که به خاطر مصلحت هیچ وقت به گوش نمی رسه!


پس من هم تصمیم گرفتم این زیر پوستی ها رو اینجا جا بدم. زیرپوستی هایی که هر شب با پاک کن خودم از صفحات افکارم پاک می شوند تا بهونه ای برای پاک کردن زندگی ها نباشد!

"خیلی وقت بود یه چیزایی حدس زده بودم، ولی نمی خواستم باور کنم، نه خنگ بودم و نه کور، هم بوی عطر زنونه اش را حس می کردم و هم ته بوی سیگارو."


حتی می دونستم چرا همین که از در می رسه می ره داخل حموم، از پدرش می ترسید، از این که ببینه دور چشاش یه خط سیاه کشیده که به من می گفت: دود موتور دوستشه و منم خودم را می زدم به خریت که آره راست می گی.

در حالی که هم عطر زنونه را داخل کمدش پیدا کرده بودم، هم مداد چشم و موچین را تو کیف مدرسش.


هرگز بی خیال نبودم،اما چاره چه بود؟ همسایه خبر آورد که امید را با یک مرد سی و چند ساله زن طلاق داده دست در دست یکدیگر در پارک دیده بود، امید با آن آدم چکارداشت؟ این ها را "مادر" برایم تعریف کرد.


                                                        ***


بنابر گفته کارشناسان، دو جنسی ها چند دسته اند، دسته اول آنها "هموفرودیتا" هستند که این افراد در هنگام به دنیا آمدن آلت تناسلی زنانه و مردانه ، هر دو را دارند یا می تواند که هیچکدام نباشد و یا ترکیبی از هر دو است.



دسته دوم "ترنس سکچوال ها" هستند، افرادی که به هر حال چه خواسته و یا ناخواسته ذهنیت و مغزی خلاف فیزیک خود دارند و این شکل یک حال ژنتیکی است و دسته سوم که به همجنس بازها یا GAY معروفند.


اما در ترنس ها و طبقه بندی اختلالات هویت جنسی آنها که موضوع گزارشات اولیه من است نظریه های مختلفی بیان شده است.

بر اساس مهمترین نظریه که "کاپلان و سادوک" آن را مطرح کردند "ترنس ها" به چند دسته طبقه بندی می شوند که نخستین دسته آن "ترنس سکسوآلیسم اولیه در مردان" است.


در این دسته، آغاز این اختلال در سنین اولیه پسرها بوده و در تمام طول زندگی بدون تغییر باقی می ماند، لذا به این اسم نامیده می شود.


"ترنس سکسوآلیسم ثانویه" در مردان نیز به مواردی اطلاق می شود که شروع آن در مراحل بعدی زندگی یعنی بعد از دوران کودکی است و چنین مردانی ظاهر و نقش مردانه دارند.

"ترنس سکسوآلیسم در افراد مونث" نیز در زنانی دیده می شود که از اوان کودکی خود را به صورت مذکر دیده و زندگی زنانه نداشته است .


ترنس سکسوآلیسم های مونث، حتی قبل از عمل جراحی "تغییر جنسیت" موفق به کسب ظاهر مردانه می شوند و اغلب یار جنسی برای خود پیدا می کنند که آنها هم مردانی با ذهنیت مردانه که از جنسیت خود ناراضی نیستند اما از همجنس بازی لذت

می برند هستند.


بر پایه نظر کارشناسان، ترنس سکسوآلیسم ها بیشترین افراد دو جنسی دارای مشکل در ایران هستند که از جسمی که در داخل آن هستند بیزارند و اگر درمان نشوند سبب جنون خواهد شد.

آمار و ارقام جهانی نشان می دهد این اختلال در جنگ جهانی آلمان شناخته شد و از آن پس به درمان و ساماندهی بیماران پرداخته شد اما متاسفانه در کشور ایران به جهت بافت فرهنگی - اجتماعی این بیماران یا بیماران چند اختلالی را در خود پنهان

میداشتند و می دارند.


ایران هم اکنون در سکوت با این افراد دست به گریبان است و این افراد با مراجعه به پزشکان و استفاده از داروهای روان گردان سعی در سرکوب کردن آن دارند.


اختلال هویت جنسی بر حسب تعریف، اختلالی است که فرد مبتلا، نسبت به جنس بیولوژیک خود احساس نارضایتی شدیدی دارد و از ایفای جنسی مورد انتظار عاجز است.

این بیماران هیچ گونه اختلال بیولوژیکی جنسی ندارند  واین عارضه در مردان شایع تر است.


بعد از قطعی شدن تشخیص بیماری، موثرترین روش درمان، عمل جراحی است این تشخیص نهایی توسط کمیسیون روان پزشکی سازمان پزشکی قانونی کشور در ایران صادر می شود.


این افراد دارای دو وضعیت حاد می شوند یا سعی می کنند خود را پنهان کنند که منجر به افسردگی، خودکشی و اعتیاد می شود.


حالت دوم انتقال مطلب به خانواده که این مساله نیز تنها یک حالت به دنبال دارد و آن هم طرد از سوی خانواده است، این افراد از سوی دیگر به جامعه ای پرتاب می شوند که نه پذیرای آنها است نه می داند ترنس چیست؟نه فکری به حال آنها کرده است؟

برپایه گزارش کارشناسان بیشتر خانواده ها پس از پی بردن به مشکل این فرزندان آنان را از خانواده طرد می کنند . آنان معتقدند اگر خانواده اقدام به نگهداری از فرزندان بیمار خود کنند که درصد بسیار کمی هستند با این کار بسیاری از فشارها و اسیب ها در

خصوص این افراد کاهش می یابد.

یک متخصص پزشکی معتقد است که نخستین مشکل این بیماران در خانواده به وجود می آید که پدران و مادران چنین افرادی به قبول نقص و عیبی از سوی فرزندان خود نمی شوند

علی کاهانی می گوید: خانواده ها اگر هم به مشکل فرزند خود پی ببرند، به علت دیدگاه های فرهنگی – اجتماعی ، جنبه های تعصبی، حرمت و  آبرو به خود اجازه نمی دهند که برای رفع این مشکل اقدام کنند.

ترس از زبانزد شدن در فامیل ، اجتماع ، سرافکندگی و ذلت در مقابل این خواسته و میل فرزندان مقاومت به خرج داده که در نتیجه منجر به جدال ، کشمکش ضرب و شتم و رانده شدن از خانواده ها می شود .

به گفته وی، این افراد کمتر در اجتماع دیده می شوند و یکی از بزرگترین مشکلات آنها در خانواده ، هزینه عمل جراحی برای تغییر جنسیت و درمان است.

همچنین نداشتن معلومات لازم افراد جامعه و کم فرهنگ بودن آنان  از بزرگترین مشکلات جامعه است.

این کارشناس معتقد است که خانواده ها  این افراد را آدم های  همجنس باز می دانند که فقط دوست دارند مفعول باشند و تنها به دنبال جلب توجه هستند.

کارشناسان معتقدند یک ترنس واقعی هرگز به دنبال جلب توجه نیست و فقط می خواهد مانند یک زن یا مرد در جامعه حق زندگی کردن داشته باشد.

کاهانی تصریح کرد: متاسفانه اجتماع، پزشک و مردم افراد را به عنوان یک زن یا مرد در جامعه نمی پذیرند.

***

"رضا" اندامی زیبا، کشیده و چهره غرق در آرایشی دارد، ناخن های لاک زده دستش به قدری بلند است که انسان را یاد چنگ گربه می اندازد. وقتی که می خندد دندان های زردش در میان چهره زیبایش رخ می نماید.

سیگار بلندی در دستان دخترانه اش وجود دارد، در انتظار مشتری است. رضا تبدیل به ترانه ای شده که پاتوقش زیر پل کریمخان است، وی ترنسی دیگر در قهقرای جامعه امروزی است و یکی از روسپیگران بزرگ این قشر است.

صحبت هایش را این گونه شروع می کند، فقر مالی بدترین مشکل ماست، 99 درصد بچه ها به دنبال روسپیگری رفته اند نه به خاطر این که دوست داشتند ، روسپی باشند، فقط به خاطر این که در جوی های آب از گشنگی نمیرند.

باید اعتراف کنم که در جامعه این بیماری کسی نمی تواند سالم ماند ، سالم ماندن در این قشر مساوی با مردن است.

پس از چند بار مورد هوسرانی از سوی مردان قرار گرفتن دیگر همه چیز برای ما بی تفاوت است شاید اولش این کار بسیار سخت باشد ولی بعد از مدتی عادی می شود ، دیگر دلبسته کسی نمی شویم ، فقط می خواهیم زنده بمانیم.

***

شغل برای ترنس ها یک اروزدی دست نیافتنی است

 یوهانس نیز معتقد است که وقتی از خانواده بیرون آمدم به دنبال کار گشتم تازه فهمیدم که من در هیچ جای این کشور جایی ندارم حتی در پست ترین شغل هایش.

هم اکنون پیش مردی زندگی می کنم زیرا درآمدی ندارم که مستقل شوم و مجبورم برای روسپی نشدن به خواسته یک نفر تن دهم.

در جامعه کارگری نیز یا صاحبکار به ما کار نمی دهد و اگر هم پیدا شود تنها به خاطر سو استفاده جنسی است

از سوی دیگر به فرض محال اگر انسان خوبی پیدا شود و به ما کار دهد که این شخص پیدا نمی شود،  نیروی انتظامی و یا اداره اماکن اجاره کار نمی دهد و به بهانه های مختلف اذیت می کند.


دوجنسه ها یا ترانسکشوال ها یا shemales



من همیشه سئوالات زیادی تو ذهنم در مورد افراد دو جنسه بود، با دوستان هم که بحث می کردیم باز هم به نتیجه ای نمی رسیدیدم....


جدیدا دو سئوال برای من پیش اومده و خوشحال می شم اگه کسی تونست به سئوال من جواب بده...


سئوال رو آخر تاپیک گذاشتم....



آنچه که ما به آن دو جنسی می گوییم بیشتر شامل دوجنسی های زن می شود.در حالیکه دو جنسی ها به چند دسته تقسیم می شوند:

1-دو جنسی کاذب: ژن در این افراد ژن زنانه است اما ظاهر مردانه


. ایندسته دومین نوع دوجنسی را تشکیل می دهند 2-دو جنسی کاذب مردانه: ژن مردانه هست اما ظاهر زنانه شده


3-دو جنسی واقعی: که شامل 10در صد دوجنسی ها می شود.از نظر ژن اغلب زنانه هستند و ندرتا هم سرطان غدد تناسلی در آنها دیده می شود.بارداری در آنها خیلی کم اتفاق می افتد.ممکنه حالت موزاییک(مخلوط)و ندرتا هم حالت مردانه در این افراد

دیده بشه.

در واقع برخورد با مساله دوجنسی ها که به ندرت یافت می شوند برخورد متفاوتی است.

پدیده ایی استثایی وشگفت آور که اخیرا دوباره به بحث روز بسیاری از جوامع تبدیل شده است مسئله هر مافرودیتها یا همان دوجنسی ها می باشدکه اکنون این مسئله در انگلستان بیشتر از از کشورهای دیگر شایع شده است . در اینجا قصد دارم شما را با

این افراد،نوع زندگی شان ودلیل پیدایش این پدیده بیشترآشنا کنیم ....

به فردی دو جنسه میگوئیم که در حالتی میان دو جنس مذکر ومؤنث متولد شده باشدوبطور کلی یا جزئی اندامهای تناسلی مردانه و زنانه داشته باشد.در اصطلاح لاتین به این افراد هرمافرودیت یا انتر***وال

می گویند .

Hermaphroditeپیدایش واژه

که به معنای موجود دو جنسه میباشد در اصل یونانی بودهhermaphroditeواژه

یکی از aphrodite یکی از خدایان اسطوره ایی یونان و hermesکه مرکب از دو واژه

الهه های افسانه ایی یونان میباشد

نکته جالب اینکه انسانهای دو جنسه خودشان را به عنوان موجودی با یک جنس قبول دارند.
نکته ایی در رشد جنین وجود دارد که باعث می شود آن جنین تبدیل به پسر یا دخترشود.

تنها دلیلی که باعث میشود یک جنین موجودی نر یا ماده شود به هورمون تستسترون بستگی

دارد . جنینی که تبدیل به جنس مذکر میشود با این هورمون شستشو میشود اما در پیدایش جنس

جنس مؤنث اینکار شکل نمی گیرد . به عبارتی زمانی یک جنین تبدیل به جنس مؤنث میشود که

هورمون تستسترون از جنس ماده آزاد نشده باشداما گاهی اوقات تقسیم ژنتیکی کار طبیعی خود راصورت نداده وکودکی به دنیا می آید که ویژگی های جنسی هر دو جنس را دارا می باشد که

در اصطلاح به این فرد دوجنسی یا میان جنسی میگوئیم..

چرا اطلاعات زیادی از این افراد در دست نیست؟

اگر واقعا از هر دوهزار نفر یک نفر دوجنسی هست آنگاه این افراد در کجا هستند؟ چرا از آنان

وزندگی شان اطلاعات بیشتری در دست نیست ؟ واقعیت اینست که این افراد در گیر مسائل شخصی که در اطرافشان اتفاق می افتد هستند . در واقع گروه نسبتا کوچکی از دو جنسی ها در جهان وجود دارند که تعداشان به طور منظم در حال افزایش است اما

اکثریت آنان در انزوای کامل بسر میبرند که دلایل اصلی این انزوا را می توان ترس وخجالت عنوان کرد . این افراد اکثرا از سوی خانواده ؛ اطرافیان وحتی جامعه طرد میشوند وبه همین دلیل تصمیم میگیرند زندگی در سکوت وخاموشی به دور از اینکه در معرض

عموم مردم باشند را ادامه دهند.البته تعدادی از این افراد سعی میکنند که با عمل های جراحی خود را از این حالت رها کرده وتبدیل به موجودی با یک جنسیت خاص شوند ولی بدلیل پیچدگی های این مسئله که از زمان شکل گیری جنین در رحم مادر تا تولد

اتفاق می افتد معمولا نتایج این عمل ها رضایت بخش نیست.

ایجاد رابطه با این افراد

آنها همانند ما به تمامی نیازهای روحی – روانی و عاطفی و احساسی احتیاج دارند . نکته ایی که در اینجا باید آن را مد نظر داشته باشیم این است که باید از نگاه کردن به این افراد به عنوان انسانهای عجیب وغریب و اشتباهات زیست شناسی اکیدا

خودداری کنیم. آنها در واقع مظهر طبیعی خلقت خداوند هستند واگر خداوند نمی خواست ؛ این افراد بدین شکل بدنیا نمی آمدند.


'تغییر جنسیت داده ها راضی هستند'


نتایج یک پژوهش انجام شده در بریتانیا نشان می دهد بسیاری از کسانی که جنسیت خود را از مرد به زن تغییر داده اند علی رغم بروز عوارض جانبی در برخی موارد، عموما از نتایج جراحی‌‌های انجام شده رضایت دارند.

در بیمارستانهای وابسته به دانشگاه لستر بریتانیا، در پژوهشی، نتایج این نوع جراحی در مورد 220 نفر بررسی شد.

نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که در 88 درصد موارد، بیماران از حاصل کار رضایت دارند و تنها هفت درصد بیماران از حاصل جراحی انجام شده راضی نیستند.

یک کارشناس در تحلیل یافته های این پژوهش گفت نتیجه ارائه شده در نشریه اورولوژی بریتانیا (BJU International) نشان دهنده اراده بیماران برای انجام عمل جراحی است.

با این وجود، از مجموع 70 نفری که چند سال پس از عمل جراحی با آنها مصاحبه شده، 29 درصد مشکلاتی برایشان ایجاد شده بود.

جراحی تغییر جنسیت از مرد به زن، یک جراحی عمده محسوب می شود که نه تنها در آن اعضای جنسی مردانه برداشته می شود، بلکه از بافت آن برای ساخت اعضای جنسی زنانه استفاده می شود.

توصیه شده که بیماران مورد حمایت روحی جدی قرار گیرند تا مشخص شود که برای چنین تغییر و جراحی آماده هستند و حتی پیش از جراحی، برای مدتی بعنوان یک زن زندگی کنند تا به فرایند تنظیم شرایط روحی آنها کمک شود.


موفقیت


تقریبا یک چهارم بیماران گفتند پس از جراحی توانستند با شریک زندگی خود رابطه جنسی داشته باشند و تقریبا نیمی از آنها عنوان کردند که می توانند به اوج لذت جنسی برسند.

دکتر کریستفر ویلیامز، یک روانشناس بالینی که در مسائل تغییر جنسیت تخصص دارد گفت بسیاری از کسانی که جراحی را انجام می دهند موانع عمده ای را از پیش رو برداشته اند تا به مرحله جراحی برسند.

او می گوید:"چنین موفقیتی نه تنها به مهارت جراح بستگی دارد بلکه به روند آماده سازی روحی بیمار و توضیح مشکلات احتمالی نیز بستگی دارد."


[+] نوشته شده توسط فاطیما در 11:52 | |






ماجرای یه دوجنسی

"محمد حسن "ترنسی است با پوستی مهتابگون ، چشمانی سرمه ای رنگ، موهایی طلایی که زیر کلاهی مشکی پنهان می شود.


چهره ای آرایش کرده و ملایم ، اندامی زنانه و تی شرتی که روی آن عکس یک دختر تنها نقش بسته است ، به قول خودش تنها مشکلش در زن بودن داشتن دستگاه تناسلی مردانه است.

هرگز اجازه نداری که با نام "محمد حسن" لقب آقای یا هرچیز دیگری مربوط به مردان خطابش کنی !


محمد حسن جوان 25 ساله ای است که پس از طرد شدن از خانواده با لقب"یوهانس" در قهقرای جامعه امروزی فرو رفته است.


در کودکی هرگز نمی دانسته فرق دختر و پسر در چیست، وی این گونه تعریف می کند که "نخستین روزی که فهمیدم مشکل دارم در آب بازی با دخترهای فامیلمان بود.


چند بار سعی کردم خودم عضو اضافه بدنم را جدا کنم و کشنده ترین درد دنیل را تحمل کردم اما نتیجه هیچ بود."

کارشناسان اعلام کردند که تعداد بسیاری از ترنس ها با سعی در بریدن آلت تناسلی خود، نخ بستن و یا تیغ کشیدن جان خود را از دست داده اند.


آنان معتقدند آرایش کردن، لباس های زنانه پوشیدن و تضاد این رفتارها با جسمی که بخشی از آن مردانه است، سبب ایجاد دو گانگی شخصیتی شدیدی در بین این قشر بیمار جامعه می شود.

یوهانس می گوید، "رفتار جامعه سبب ایجاد تردید در بین ترنس ها می شود و بیشتر این قشر پس از مدتی به دلیل دو گانگی در برخورد شخصیت خود دچار افسردگی می شوند و در نهایت تصمیم به خودکشی می گیرند.


وی ادامه می دهد ، ترنس ها خیلی از مواقع مجبور به قایم کردن خودشان هستند و لباس و آرایش های زنانه را در چارچوب های بسته که امن هم نیستند استفاده می کنند.

یوهانس ایفای نقش پسر را بزرگترین و سخت ترین مشکل دو جنسی ها می داند و می افزاید که  همین مساله آنها را از لباس ها و رفتارهای مردانه بیزار می کند.


مدتی رفتن به کلاس های بوکس و کشتی و به وجود آوردن درگیری های الکی در پارک ها از تفریحاتم بود اما از آن ها هم  هیچ نتیجه ای به دست نیامد.

قسمت دوم

...تو یه آشغال عوضی هستی، هرزه ای ، فقط به فکر ایجاد رابطه جنسی هستی، تو رو باید کشت... تو کثافتی، نجسی، ای خدا چه گناهی در حق تو کردم که این خوک وحشی را در دامن من گذاشتی!!

این چه مجازات وحشتناکی بود که خدا به من داد، از بچگی می دانستم ایراد داری، تو از من نیستی ؟؟

این صدای فریادهای کر کننده پدرم بود.. وقتی ابروهای برداشته و لباس های دخترانه داخل کمدم را دید.. اینچنین فریاد زد.

نمی دانستم به کدامین گناه اینچنین توبیخ می شدم؟؟؟ نمی دانم چگونه باید به او می فهماندم من هم بیمارم؟ اما افسوس چطور باید به پدرم می فهماندم من  مشکل دارم یا پسر بزرگترش که حتی در حمام به من رحم نمی کرد، منی که برادرش بودم!!!

تجاوز تا کجا؟

وقتی نخستین تجاوز از سوی خانواده باشد از بقیه چه انتظاری باید داشت؟

این سووال های بی جواب "یوهانس" ترنس امروزی است، لبخندی که با گریه از صورتش می تراود، انسان را با عمق یک فاجعه عظیم پیوند می زند.

برادرش اقدام به تعرض به همجنس خود کرده ، پدرش نیز در جوانی به عیاشی و خوش گذرانی بسیار مشهور بوده و چند سال بعد از ازدواج، مادرش طلاق گرفته و با مرد دیگری ازدواج کرده این سابقه قابل تامل است زیرا احتمال دارد دراین خانواده غیر از "محمد

حسن" اعضای دیگری نیز در این خانواده دچار مشکل عصبی یا ژنتیکی جنسی باشند.

بعد از این داد و بیداد پدرم، برای همیشه از خانه فرار کردم.


[+] نوشته شده توسط فاطیما در 11:49 | |






اه اه اه اه

مــــــن کــــــــــه مـــــــــــيدانم شـــــــــــــــــبی


عـــــــــمرم بـــــه پـــايـــان مــــــــــيرســــــــد


نــــــوبـــــــت خـــــــامــــــوشــــــی مـــــــــن


ســـــــــــــــــهل و آســـــــــان مــــــــــــيرســـد

پس چرا عاشق نباشم؟؟

مـــــــن کـــــــــــــه ميــــــــــدانــــم کــــــــــه تـــــا


ســــــــــرگرم بـــــــــزم و مســـــــــــــــــــتــی ام


مــــــــرگ ويـــــرانـــــــــگر چــــه بــــی رحـــــــم


وشـــــــــــــتابـــــــــــــــان ميـــــــــــــرســــــــــــــد

پس چرا عاشق نباشم؟؟

مـــــــن کــــــــــه مــــــــــــــيدانم بــــــه دنـــــيا


اعـــــــــتــــــــــــــبــاری نيــــــــــــــــــــســــت


بـــــــــــــــــين مـــــــــــــرگ و آدمــــــــــــــی


قــــــــول و قـــــراری نيــــــــــــست نیـــــــــــست

پس چرا عاشق نباشم؟؟

مــــــن کــــــــــه مـــــــــــيدانم اجــــــــــل


نا خـــــــــــوانـــــده و بــــــــــــیدادگـــــر


ســــــــــــــــر راه مــــــــــــــــی آیــــد و


راه فــــــــــراری نیـــــــــــست نیـــــــــــست

پــــــــــــس چـــــرا؟

پس چرا عاشق نباشم ؟؟


[+] نوشته شده توسط فاطیما در 17:15 | |






زمانی كه پدرم به من گفت: وقتش است ازدواج كنم، نمی‌دانستم عاقبتش سر از پشت میله‌های زندان درآوردن باشد. چون آن لحظه انگار داشت افكارم را به زبان می‌آورد. افكاری كه مدت‌ها ذهنم را به خود مشغول كرده بود، برای همین كانال تلویزیون را عوض

كردم، اما به جای این‌كه به تصویر خیره شوم، سرم را پایین انداختم.

مادرم كه چشم‌هایش از ازدواج قریب‌الوقوع من می‌خندید، سینی چای و شیرینی را زمین گذاشت و گفت: ایشا‌ا... خوشبخت شی مادر!


پدرم هم سرتكان داد: بله... اگر آستین بالا نزنیم شاید خیلی دیر شود و مجبور بشیم ترشی بیندازیمت!

و همه از این شوخی خندیدند جز من كه مطمئن بودم تا بناگوش سرخ شده‌ام. من هیچ وقت خانم اسعدی؛ مادر مرجان را ندیده بودم یعنی رفت و آمد خانوادگی نداشتیم. اما شده بود كه مادرم درباره خانم اسعدی حرف زده باشد. زنی كه یك تنه بچه‌هایش را

بزرگ كرده و نصف دنیا را هم با پولی كه از پدرش ارث رسیده، گشته بود. من بی‌‌تجربه‌تر از این بودم كه بخواهم سوالی درباره مرجان بپرسم در ضمن رویم هم نمی‌شد. بی‌علت نبود كه دوستان به من لقب فرشید سر به زیر داده بودند. گاهی خودم از خجالت

ذاتی‌ام عذاب می‌كشیدم و خودخوری می‌كردم. تازه در شركت تعمیرات كامپیو‌تر با یكی از دوستانم شریك شده بودم. به گذشته كه نگاه می‌كردم می‌‌توانستم با اطمینان بگویم تا آن زمان زندگی خوبی داشته‌ام. خاطرات خوشی از سربازی و دبیرستان برایم

به یادگار مانده بود. درسخوان بودم و راحت كنكور قبول شدم و در دانشگاه هم كار دانشجویی داشتم و هم خیلی سریع واحدها را پاس می‌كردم. گاهی آخر هفته با دوستان، شمال می‌رفتیم گروه شش نفره‌ای بودیم كه همه با هم جور بودیم انگار همه‌مان را

با هم قالب گرفته باشند.

به خودم كه آمدم كارشناسی ارشد را هم گرفته بودم و تازه رفته بودم سركار اما دیگر خبری از مسافرت‌های دسته جمعی با برو بچه‌ها نبود، چون آنها دیگر با خانم و بچه‌هایشان سفر می‌رفتند و من تك مانده بودم وقتی اخبار را از تلویزیون نگاه می‌كردیم،

پیشنهاد داد سرو سامانی به وضع زندگی‌ام بدهم، از شما چه پنهان مدت‌ها بود به این قضیه فكر می‌كردم اما رویم نمی‌شد به كسی چیزی بگویم. اما حالا كه دوستانم همه ازدواج كرده بودند و پدرو مادرم هم مسئله را مطرح كرده بودند باید تكانی به خودم

می‌دادم اما نمی‌دانم چرا اضطراب مبهمی به دلم افتاده بود.

روز خواستگاری نمی‌خواستم لباس نو بپوشم نمی‌خواستم كسی بفهمد دل توی دلم نیست. اما مادرم پایش را كرده بود توی یك كفش كه باید كت و شلوار طوسی‌ام را بپوشم. می‌گفت: مادرجون من جلوی خانم اسعدی آبرو دارم ...

در چند روز گذشته آن قدر از شخصیت خانم اسعدی گفته بود كه یك بار به خودم جرات دادم. گفتم: مگه قراره برم خواستگاری خانم اسعدی؟ كه پدرم بر خلاف معمول با صدای بلند خندید اما مادرم با اخم جواب داده بود: دختر می‌‌خواهی مادرش را ببین!

مادرم سبد بزرگی از گل‌های اركیده گرفت، كه پیدا بود باید خیلی گران باشد حتی سر این قضیه میانشان جر و بحثی هم درگرفت. پدرم حرف درستی می‌زد: ما كه نباید خودمونو چیزی كه نیستیم، نشان بدیم.

فریده؛ خواهرم هم حرفش را تایید كرد.


فریده گفت: مامان وضع ما خیلی هم خوبه اما اصلا معنی نداره كه از همین اول... بعد توقعاتشون می‌ره بالا.


مادرم به فریده چشم غره‌ای رفت و تند گفت: مرجان جون تو پر قو بزرگ شده اما چشمش دنبال مال و منال نیست! و تا وقتی به نیاوران برسیم هیچ كدام حرفی نزدیم...

خانه آنها بزرگ‌تر و مجلل‌تر از آن بود كه گمان می‌كردم. منزل ویلایی با سقف كج شیروانی و یك حیاط پر از گل رز با تاب و آلاچیق. سبد گل توی دست‌هایم سنگینی می‌كرد همین طور عرق می‌‌ریختم با این‌كه هوا اصلا گرم نبود. دم در وقتی خواستیم

كفش‌هایمان را دربیاوریم خانم اسعدی كه زنی درشت اندام و خوش‌چهره بود، گفت: منزل خودتونه بفرمایین!

در سالن آیینه‌كاری نشستیم و خدمتكار برایمان چای و شیرینی آورد. مادرم با خانم اسعدی مدام حرف می‌زدند، از استعفای فلانی از اضافه‌كارو... و من معذب‌تر از آن بودم كه به آینده فكر كنم، نمی‌دانستم دوستانم هم چنین مراحل زجرآوری را پشت سر

گذاشته بودند یا... حدود 10 دقیقه بعد مرجان به سالن آمد. خانم اسعدی ما را خیلی رسمی به او معرفی كرد.

من در همان نگاه كوتاهی كه به او انداختم، دلم لرزید. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. تا قبل از او دخترهایی كه این طرف و آن طرف می‌دیدم نتوانسته بودند همچین تاثیری روی من بگذارند. شاید با وجود زیبایی حرف مادرم كه می‌گفت او علی‌رغم ثروت به پول

اهمیتی نمی‌دهد باعث شد كه... نمی‌دانم... هرچه كه بود من همان پسر خجالت زده و معذب لحظات قبل از آمدن مرجان نبودم و... او دانشجوی تغذیه و پنج سال كوچك‌تر از من بود. متین و موقر به نظر می‌آمد. حتی متوجه نشدم یك بار سرش را بلند کند و

به من نگاه كند. برخلاف تصورم نه مادر من و نه مادر او پیشنهاد نكردند كه به اتاقی دیگر برویم و صحبت‌های اولیه را بكنیم برخلاف چیزهایی كه درباره دوستانم شنیده بودم. در پایان كه بعد از یك ساعت نشستن و صحبت از هر چیزی غیر از عروسی بلند شدیم

و خداحافظی كردیم یك دفعه متوجه شدم انگار من نیامدم تا كسی را بپسندم، این آنها هستند كه باید من را بپسندند. قبلا هیچ وقت در موقعیتی اینچنینی قرار نگرفته بودم. برای همین زانویم به لبه میز گرفت و نزدیك بود فنجان چای به زمین بیفتد.

در ماشین، فریده آرام و شمرده نظرش را اعلام كرد: انگار از دماغ فیل افتاده بودند.


مادرم به او گفت: چیه فریده؟ چرا می‌خوای زندگی داداشتو به هم بریزی؟


فریده هم متقابلا جواب داد: من به هم می‌ریزم یا شما؟... چرا اصلا حرف عروسی رو پیش نكشیدین؟ مگه ما رفته بودیم عید دیدنی؟

- تو اینا رو نمی‌شناسی. خیلی خونواده سطح بالائین... جلسه اول خانم اسعدی بهم گفته بود رسمشون نیست از این حرفا بزنن.


- به حق چیزای ندیده و نشنیده! رسمه یا خودشون ابداع كردن؟


همه ساكت و منتظر شنیدن نظر من بودند و نگاه پدرم كه در صندلی جلو كنارم نشسته بود بدجور روی صورتم سنگینی می‌كرد.


آب دهانم را قورت دادم و با جراتی كه در خودم سراغ نداشتم، گفتم: من... من موافقم!

یادم می‌آید تا دو روز بعد كه مادرم با من صحبت كرد، نه غذای درست و حسابی خوردم و نه خوب خوابیدم. احساس می‌كردم نمی‌توانم جلوی احساسی را كه در دلم شكفته بود، بگیرم. به جای تصاویر خوب و امیدوار كننده از ازدواجم با مرجان مدام فكر

می‌كردم جواب آنها منفی است. سطح خانوادگی آنها خیلی بالاتر از ما بود مگر درآمدم چقدر بود كه او بخواهد با من زیر یك سقف زندگی كند آن هم من كه نمی‌خواستم دستم را جلوی پدرم دراز كنم و می‌خواستم روی پای خودم بایستم، اصلا شاید خانم

اسعدی به اصرار مادرم از روی دوستی گفته بود خانه‌شان برویم و حالا هم...

اما مادرم كه چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد گفت: پنجشنبه شب خانم اسعدی ما را به منزلشان دعوت كردند تا هم من با مرجان صحبت كنم و هم بیشتر آشنا شویم. آن جا بود كه اعتماد به نفس از دست رفته‌ام را دوباره پیدا كردم. آنها از اول من را

پسند كرده بودند با این‌ كه می‌دانستند وضعیت مالی خوبی ندارم اما تحت تاثیر چیزهایی دیگر قرار گرفته بودند، مثلا نجابت، مردانگی و...

حالا كه به آن روزها فكر می‌‌كنم، می‌بینم حسابی به خودم مغرور شده بودم. بله جواب آنها غیر از مثبت چیز دیگری نمی‌توانست باشد.

روز مهمانی كه برای شام هم دعوت بودیم، من و مرجان نیم‌ساعت در اتاق او با هم صحبت كردیم. من متوجه شدم او حتی زیباتر از آن است كه روز اول به نظرم آمده بود، چشم و ابروی مشكی، مهربان، خانمی و متانت از سرتا پایش می‌ریخت. گفت كه

خیلی خواستگار دارد (با زیبایی او اصلا بعید نبود) گفت: برایش مردانگی و اخلاق مرد مهم است، نه پول و دارایی‌اش (خوشحال بودم) اما گفت: برایش خیلی اهمیت دارد كه مرد زندگی‌اش به خاطر او چه كارها می‌كند. (حاضر بودم هركاری بكنم) آن شب

خاطره‌ انگیزترین شب زندگی‌ام بود. شام عالی بود و همه چیز خوب پیش رفت.

بعد از آن شب، من و مرجان چند بار با هم بیرون رفتیم. برای این‌كه نشانش بدهم به خاطرش حاضرم چه كارها بكنم او را به رستورانی گران‌قیمت بردم و حسابی ولخرجی كردم. به خودم می‌گفتم؛ برای او پول مهم نیست اما به هرحال در آسایش و رفاه زندگی

كرده است و من باید برای او همه چیز را فراهم كنم كه در آینده حسرت زندگی در خانه خودش را نكشد. در صحبت‌هایمان بیشتر با خلق و خوی هم آشنا می‌شدیم اما من فقط متوجه می‌‌شدم با این‌كه كار ما دارد كم‌كم به سرانجام می‌رسد اما خیلی دور از

دسترس به نظر می‌آید و هر كاری به عقلم می‌‌رسید كردم. با یكی از دوستانم مشورت كردم در هر بار دیدن برایش عطر و گل می‌‌خریدم. كه او فقط با یك مرسی خشك و خالی آنها را قبول می‌كرد. تازه داشتم معنی زندگی را می‌فهمیدم، من و او در كنار هم

زندگی خوبی پیدا می‌كردیم مثل بقیه دوستانم محصول زندگی‌مان را درو می‌كردیم، اما با این حال معنی واقعی ازدواج هنوز برایم مبهم بود گرچه آن قدر احساس خوشبختی می‌كردم كه نمی‌خواستم به چیز دیگری فكر كنم. همه چیز خوب پیش می‌رفت و ما

به وصال هم می‌رسیدیم.

چند شب بعد كه مادرم مطرح كرد مهریه را هزار سكه طلا در نظر بگیریم. من حتی اعتراضی نكردم آن قدر سرمست موفقیت بودم كه حتی گفتم سه هزار تا هم برای مرجان كم است. اما لبخند روی لب‌های من و مادرم با دیدن اخم و چهره بق كرده فریده و

پدرم روی لب‌ها خشك شد.

فریده گفت: شما دو نفر اصلا معلوم است چه‌تان شده؟ ‌


پدرم كه به ندرت عصبانی می‌‌شد با صورتی برافروخته از اتاق بیرون رفت.

سر همین جریان برای اولین بار دیدم كه بین پدرو مادرم دعوا راه افتاد آنها كه در تمام این سال‌ها به هم تو نگفته بودند سر هم فریاد كشیدند و پدرم مستقیم مخالفتش را اعلام كرد: گفت: چرا داری دستی دستی این بچه رو بدبخت می‌كنی... خانم اسعدی

مگه كیه كه این قدر سنگش را به سینه می‌زنی؟

مادرم داد زد: كیه؟ استخون دارن با این همه خواستگار حاضر شده دختر به ما بده، منت سرما گذاشته ما نباید كاری واسش بكنیم؟ كه آبروشون حفظشه؟ كه سرشكسته نشن... تازه داریم برای حیثیت پسر خودمون می‌كنیم.

انگار هوش و حواسم را از دست داده بودم. دلم می‌خواست هر چی مرجان می‌‌گفت همان می‌شد و این گونه هم شد، او دوست داشت جشن ازدواج مفصلی می‌گرفتیم، یك بار كه به خانه‌مان آمده بود، احساس كردم كه جور خاصی به اسباب و اثاثیه‌مان نگاه

می‌كند، از این رو زیر بار قرض رفتم و خانه پدری را رنگ كردم و مبلمان نو تهیه كردم.

روزها به سرعت گذشتند و من خودم را در محضر دوش به دوش مرجان دیدم. مادرم با رنگی پریده مرا به كناری كشید و گفت كه خانم اسعدی گفته چون دایی مرجان از امریكا به خاطر او آمده و آبرو دارند همین طور ظاهری بگوییم هزارو پانصد سكه اما در دفتر

همان پانصد تا را بنویسیم. من نمی‌دانم عقلم را از دست داده بودم كه وقت نوشتن مهریه با صدای بلند اعلام كردم دو هزارسكه مهر مرجان می‌‌كنم و بی‌توجه به چهره‌های رنگ پریده فریده و پدرم دفتر را امضا كردم.

اما نمی‌دانم چرا از آن روز به بعد رفتار مرجان یك دفعه عوض شد بدون هیچ پرده‌پوشی گفت باید حق طلاق را هم به او بدهم. كمتر سعی می‌كرد مرا ببیند، وقتی می‌دید از رفتار فریده و حتی مادرم ایراد می‌گرفت. به من می‌‌گفت چرا این قدر بلند می‌‌خندم یا

چرا توی انتخاب رنگ لباسم دقت نمی‌كنم. چرا كارم جای بهتری نیست چرا پدرم مدام اخم می‌كند و بهتر است بعد از جشن عروسی كاملا با همه قطع رابطه كنیم. دنبال خانه كه بودم هر بار، هر جایی را كه انتخاب می‌كردم ایراد می‌گرفت یكی آفتاب‌گیر نبود و

دیگری طبقه آخر بود... آخر گفت چه طور است اصلا ‌در خانه خودشان با مادرش زندگی كنیم؟ هم مادرش تنها نمی‌ماند هم جای آبرومند می‌‌مانیم.

من برای این‌كه او را از دست ندهم با هر چه می‌گفت موافقت می‌‌كردم. اما پنهانی سیگار می‌‌كشیدم. از چند تا از دوستانم پول قرض گرفتم و برایش انگشتر و گوشواره خریدم اما یاد مراسم عروسی كه می‌افتادم، پشتم می‌لرزید پول زیادی نداشتیم و آنطور كه

مرجان برنامه‌ریزی كرده بود كم كم پانزده میلیون خرجمان می‌‌شد مجبور بودم قرض كنم. دیگر یادم ‌نمی‌آید روزها چه طور می‌آمدند و می‌‌رفتند. با شریكم حرفم شد و از محل كار بیرون آمدم. مرجان پیشنهاد كرد همراه دایی‌اش به آمریكا برویم یا توی شركت

عمویش كار كنم. گیج و منگ بودم. فقط احساس می‌‌كنم از آن كسی كه بودم خیلی فاصله گرفته‌ام و فریده یك روز ظهر به اتاقم آمد و همین مسئله را خاطرنشان كرد. گفت: فرشید اصلا متوجه شدی چی به روز خودت آوردی؟

لاغرشده بودم و زیر چشم‌هایم گود افتاده بود.


- این چه زندگیه فرشید اون داره مدام تو رو تخریب می‌كنه بعد تو...

كلمه تخریب توی گوشم زنگ زد. فریده راست می‌‌گفت این دقیقا همان اتفاقی بود كه داشت برای من می‌افتاد. من از شخصیت اصلی‌ام دور شده بودم، چون همه كارهایم به نظر مرجان غلط بود، او مرا تخریب می‌كرد تا به چیزهایی كه می‌خواست برسد و من

هم به خاطر علاقه‌ای كه به او داشتم قبول می‌‌كردم.

فریده وقتی سكوت مرا دید پدرم را صدا كرد. آنها مدام حرف می‌‌زدند توی صحبت هم می‌پریدند تا مرا متوجه وضعیتم كنند. این طور كه آنها می‌‌گفتند من مردی تخریب شده بودم كه به جای رشد كردن در این مدت كم، توی مرداب فرو رفته بودم. این معنی واقعی

ازدواج بود؟ این بود معنی آسایش و دروی محصول زندگی؟ ‌زندگی كه هنوز شروع نشده بود، این بلا را سر من آورده بود اگر شروع می‌شد چه نتیجه‌ای می‌داد؟ مرجان كه مدام مرا تخریب می‌‌كرد تا از نو چیزی كه می‌خواست از من بسازد اگر من همان چیزی كه

او می‌خواست نمی‌شدم چه كار می‌كرد؟ رهایم می‌كرد؟

عصر همان روز خجالت را كنار گذاشتم و پای تلفن به توصیه فریده و پدرم به مرجان گفتم كه بهتر است با هم صحبت جدی داشته باشیم. من او را دوست داشتم اما دوست داشتن او این بلا را سرمن آورده بود! كاملا متوجه شدم كه مرجان از نوع برخورد من جا

خورد، اما سعی كرد خودش را از تك و تا نیندازد. حتی گفت فریده مرا پركرده است؟ بعد هم در عرض پنج دقیقه از این‌ كه مطابق میلش رفتار نكرده بودم و به خودم جرات داده بودم در برابرش بایستم آن قدر ناراحت شد كه گوشی را گذاشت.

تا چند روز بعد كه مدام با خودم كلنجار می‌رفتم چه كار كنم؟ راه درست چیست، با چند تا از دوستانم صحبت كردم به نظرم رسید به اندازه ده سال پیر شده‌ام. مرجان به تلفن‌هایم جواب نمی‌داد. مادرم یك روز عصبی و برافروخته از سركار آمد كه چی شده و

من چه كردم و چرا دارم همه چیز را به هم می‌ریزم... شب در خانه ما قیامتی به پا شد كه بیا و ببین. من مثل آدم‌های مسخ شده فقط ناظر همه چیز بودم، بدون این‌كه بتوانم كاری بكنم. احساسم جریحه‌دار شده بود. یك كلمه حرف من كه مطابق میل مرجان

نبود زندگی مرا به مرزی باریك كشانده بود. پدر، مادرم و فریده به جان هم افتاده بودند و فریاد می‌‌زدند... خانواده‌ از هم پاشیده شده بود.

و آخر همان هفته اتفاقی افتاد كه نباید می‌افتاد فهمیدیم كه مرجان مهریه‌اش را اجرا گذاشته است دوهزار سكه طلا. حكم جلب من را گرفته بود، مادرم را همان غروب به خاطر گرفتگی قلب به درمانگاه بردند و به نظرم رسید پدرم بیست سال پیر شد. فریده

گریه می‌‌كرد: چه قدر بهتون گفتم گوش نكردین... چرا؟ ‌چرا؟

مرجان در روز دادگاه به قاضی گفت: من اصلا دوستش نداشتم، به اصرار مادرم با‌هاش عقد كردم و می‌خواستم ببینم برای من چی كار می‌‌كند، كه نكرد!

این حرفش آخرین ضربه را به شخصیت من وارد كرد. خرد شده و ناامید بودم اما با این حال عصبانی شدم و داد و فریاد كردم. گفتم دوستش دارم و طلاقش نمی‌دهم. مثل آدمی بودم كه دارد غرق می‌شود، اما به یك پر می‌آویزد. تا به خودم بیایم پشت میله‌های

زندان بودم با آینده‌ای تاریك و مبهم، با خانواده‌ای دردمند و مضطرب با این سوال كه این چه طور زندگی بود كه دو نفر به جای این‌كه با هم همه چیز را بسازند هرچه را كه دارند نابود می‌كنند. آیا تخریب راه زندگی است؟!


[+] نوشته شده توسط فاطیما در 12:25 | |



کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
Ghaleb New & Music Cod & Best Roman & Hafez Fall

قالب بلاگفا - پرده - گیره - آی آر آی بی | خنثی